و آدمی کہ قدم میزند در تنهایی؛ تمام شده است...

.
.
.
.

خودکارے کہ نمی نویسد
فندکی کہ روشن نمی شود
و آدمی
کہ قدم میزند در تنهایی؛
تمام شده است...
دیدگاه ها (۰)

همه‌ی ما؛ اندک‌اندک تنها می‌شویم...

این همه تنهایی در یک شهر...

یک جایِ کار می‌لنگد!

برای آغاز دوستی؛ یک سلام و یک لبخند؛

پارت اول موضوع : نفرین عشق سیاه از زبون شوگا: از این مدرسه ک...

روزیمن چهل ساله میشومو موهایم جوگندمیحتمابازهم شبها تنهایی ق...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط